جدول جو
جدول جو

معنی شعله خیز - جستجوی لغت در جدول جو

شعله خیز
(اُتُ خوا / خا شِ)
زبانه دار. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به شعله ور شود
لغت نامه دهخدا
شعله خیز
زبانه دار، تابان درخشان زانه دار، تابان درخشان
تصویری از شعله خیز
تصویر شعله خیز
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غله خیز
تصویر غله خیز
ویژگی مزرعه ای که محصول غلۀ آن زیاد باشد
فرهنگ فارسی عمید
(طِ)
عشوه خیزنده. فریب ده. پرفریب:
عیب جز این نیستمان که ما نه چو ایشان
بدکنش و عشوه خیز و زشت مقالیم.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(شُ لَ / لِ)
تندخویی. (ناظم الاطباء). عمل شعله خو. و رجوع به شعله خو شود
لغت نامه دهخدا
(بِ کُ نَنْ دَ / دِ)
پرغله. آنجا که غله فراوان باشد: آذربایجان غله خیز است. غله بوم. رجوع به غله بوم شود
لغت نامه دهخدا
(شُ لَ / لِ)
شعله خوی. آتشی. (ناظم الاطباء). آتش طبع. آتش مزاج. و صاحب آنندراج گوید: آن را درباره محبوب بکار برند:
نتواند آرزویی در دل نهاد خرمن
برقی ز شعله خویی گر در نهاد باشد.
ظهوری ترشیزی (از آنندراج).
، آتش خوی و تندخوی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
چاش خیز چاشبوم جایی که در آن غله فراوان به عمل آید غله بوم: آذربایجان از ایالات غله خیزایران است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عشوه خیز
تصویر عشوه خیز
فریبکار
فرهنگ فارسی معین